آذر منصوری
آذر منصوری

آذر منصوری

تغافلی که نفرت می پراکند- آذر منصوری



بعد از انتشار خبر عمل وحشیانه و غیر انسانی تجاوز به دو نوجوان ایرانی موجی از ابراز احساسات ایرانیان بر انگیخته شد .این اقدام غیر انسانی در هرصورتی و توسط هر کسی فارغ از اینکه اهل چه کشوری باشد محکوم است و به طور قطع نه تنها مرتکبین باید مجازات شوند بلکه مقامان رسمی کشوری که مامورانش به چنین اقدامی ارتکاب ورزیده اند ،نیز باید برای جبران خسارات مادی و معنوی آسیب دیدگان مبادرت ورزند.این نوع اتفاقات نیز اگر نگوییم بی سابقه ،حداقل می توان گفت کم سابقه نبوده و نخواهد بود.در تحریم کردن حج عمره و یا بالعکس نیز نگارنده این سطور نه تخصصی دارد و نه ادعایی و بالطبع نه اظهار نظری.

آنچه که موجب نگارش این نوشته شد موج احساسات عرب ستیزانه ای است که پس از این رخداد تلخ شدت گرفت . این ابراز احساسات در حد متعارف شاید قابل پیش بینی به نظر می رسید ،اما نگرانی وقتی پدید می آید که ادبیاتی از نوع "میرزا آقا خان کرمانی" و"عبدالرحمن سیف آزاد" در مواجهه بااین واقعه دست به دست در صفحات مجازی می چرخد و لعن و نفرین ها ست که نثار نژاد عرب در دفاع ازنژاد عجم می شود .میرزا آقا خان کرمانی در "سه مکتوب"خود می نویسد:"باز آتش دل من از ظلم تازیان شراره کشید...خوب تصور بفرمایید مه رخت های چست و چابک خوش طرز و طور قدیم ایران را که شبیه بستره و پانطالون حالیه فرنگیان بوده که حالا در تخت جمشید شیر نمونه آنها را بر صورتهای از سنگ تراشیده ملاحظه می فرمایید، از ایرانیان کنده اند و به عوض قبا و پیراهن عربی را که مخصوص هوای گرم عربستان فراخ و پرشکاف و سوراخ به ایشان داده اند...آیین پاک و روشن و با شرف تابناک شما را به خوی نجس عربی و طبیعت نحس بدوی و فطرت دزدی تحویل دادند.اساس دروغ و بنیاد ظلم و دین موهوم و خدای مجهول و پیغمبری امی در شما ودیعت نهادند...خلاصه این دزدان بیابان و این جانوران درنده نادان ،ایران را ویران وایرانیان را گرسنه و بی سامان کردند".

عبدالرحمن سیف آزاد صاحب امتیاز هفته نامه ایران باستان که از مشاوران پهلوی اول در ترویج ناسیونالیسم نیز بود در یکی از شمارگان این نشریه می نویسد:"در روزگار 31 هجری که باغ و گلستان ایران مورد تهاجم و چپاول لشگر عرب واقع شد با وجودی که ایرانی های غیور و جنگجو درو دشت را از خون خود و مهاجمین رنگین کرده و در راه وطن جانبازی نمودند متاسفانه کاری از پیش نبرده و مغلوب دست جفاکار روزگار شدند. سعدبن ابی وقاص و سپاهیان سفاک او به فرمان عمربن خطاب که به عزم تصاحب ایران و اضمحلال ملت نجیب آن از حدود مداین پایتخت با عظمت و شکوه ایران تجاوز نموده بودند ، چنان آتشی بر افروختند که دود آن سراسر ایران را فرا گرفت و چنان کاخ عزت و سروری ایرانیان را سرنگون نمودند که هنوز هم با گذشتن 1230 سال از آن تاریخ کاملا موفق و جبران آن بدبختی و اعاده حیثیت نشده ایم.

فارغ از اهداف حکومت قاجار و پهلوی در ترویج ناسیونالیسم که مقالی مجزا می خواهد ،این رویکرد و نگاه در تقابل با ملت و نژاد عرب و ... همواره مستمسکی در دست مبدعان آن بوده تا از این نمد برای خود لحافی بدوزند و بار خود به منزل ببرند .

ادبیاتی که این روزها و پس از این واقعه که توسط دو مامور خاطی صورت گرفته ، به کار برده می شود، تاریخ ناسیونالیسمی را به یاد می آورد که نتیجه رفتار آنان و ترویج ناسیونالیسم مد نظر آنان نه تنها سودی برای کشور نداشته، بلکه موجب تفرقه و رواج نفرت و نعارض و نادیده گرفتن واقعیت های تاریخ ایران قبل و پس از اسلام شده است.جعلیاتی که نه تنها هیچ منبع موثقی برای آنان یافت نمی شود بلکه به نوعی تحریف تاریخ نیز اتفاق افتاده است که در فرصت این مقال نیست.

نگرانی از آنجا ناشی می شود که ایران کشوری است با قومیت ها ،گویش ها و زبان های مختلف ، من جمله هموطنان عرب ما که با این رویه مورد اهانت و بی مهری های فراوان در روزهای اخیر قرار گرفته اند.

کسانی که به این موج عرب ستیزی دامن می زنند ،فارغ از اینکه این موج دستمایه چه هدف و یا اهداف سیاسی باشد ،خواسته یا ناخواسته بر رواج تفرقه،نفرت،نفاق و بی اخلاقی در جامعه دامن می زنند که به باور نگارنده آثار مخرب آن تا مدتها باقی خواهد ماند اگر به این رویه خود خاتمه ندهند.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.