تحلیلی از چگونگی به قدرت رسیدن زنان در انگلستان - آذر منصوری

  

آن ها پذیرفته اند زنان هم رجل سیاسی هستند

ترزا می رهبر حزب محافظه کار انگلیس نخست وزیر بریتانیا شد.او در کارنامه خود سابقه حضور در کابینه های متعدد را دارد.می در سال 2010 از طرف دیوید کامرون به عنوان وزیر کشور و وزیر زنان و برابری انتخاب شد. او پس از تاچر دومین نخست وزیر زن بریتانیا است.

این در حالی است که امروز بالغ بر 20 درصد نمایندگان منتخب پارلمانها و مجالس قانونگذاری کشورهای جهان را زنان تشکیل میدهند. از مجموع 192 کشور عضو ملل متحد، رهبری  بیش از 20دولت را زنان بر عهده دارند.

به عنوان مثال جمهوریهای شیلی، فنلاند، ایرلند، لیبریا، فیلیپین، سریلانکا  و سوئیس زنان  برزیل وکره جنوبی زنان به مقام رئیس جمهوری رسیدند. آمارهای موجود حاکی از آن است که حضور زنان در مراکز قدرت که پیش از این متعلق به مردان بوده است در حال تغییر و رشد است. تجربه کشورهای پیش رو در این ارتباط مؤید تلاش و فعالیت چندین ساله زنان آن کشورهاست.

در واقع سهیم کردن زنان در قدرت در این دسته از کشورها از سر اختیار صورت نگرفته است بلکه به یک امر اجباری تبدیل شده است. آنها پذیرفته اند سرمایه گذاری روی زنان  را برای ارتقاء و افزایش مشارکت سیاسی آنان به یک مسئولیت همگانی تبدیل نمایند.

اما از آن جهت که نابرابری شرایط رقابت زنان و مردان در عرصه سیاست محصول شرایط تاریخی است و با شعار و به سرعت حل نخواهد شد. لذا نیاز به برنامهریزی متناسب با شرایط امروز دارد. این باور که جامعهای نیمی از اعضای خود را شهروند درجه دوم و دارای سهم کمتری از مردان بداند، هر گز به توسعه متوازن نخواهد رسید،به یک باور غالب و همگانی در این کشورها تبدیل شده است.

 علیرغم تلاشهای صورت گرفته ، متأسفانه هنوز زنان با مرزها و موانع متعددی در مقابل پیشرفت سیاسی مواجه هستند و هنوز صدای آنان آن طور که باید شنیده نمیشود. این مسأله حتی در نهادهای دموکراتیک نیز به چشم میخورد و هنوز زنان تأثیرگذاری قابل توجهی بر معادلات سیاسی ندارند. این مسأله در کشورهای جهان سوم که موانع مشارکت سیاسی به اقتضای شرایط پیش روی دموکراسی خواهان اعم از زن و مرد وجود دارد، به شکل مضاعفی به چشم میخورد. در واقع از یک طرف در ساختار حقوقی این کشورها زن در جایگاه جنس دوم قرار دارد و از طرف دیگر ساختار حقیقی نیز به دلیل فضای سیاسی و فرهنگی حاکم بر این کشورها، مشارکت سیاسی و حضور زنان را در قدرت برنمیتابند. از این روی است که هر یک از ارکان جامعه مدنی و نهادهای قدرت منتخب در این کشورها در پی شناسایی و رفع این موانع میباشند و سعی دارند از ظرفیتهای خود برای گسترش مشارکت سیاسی زنان و حضور آنان در قدرت بهره گیرند.

علاوه بر توانمندی و ویژگیهای خاص برخی زنان و شرایط اجتماعی و خانوادگی، به نظر می آید احزاب قادر خواهند بود مهمترین نقش را در به قدرت رسیدن زنان ایفا نمایند. چه بسا زنان متعددی که پس از حضور در یک حزب سیاسی توانستند پای خود را در قدرت سیاسی کشورها باز کنند.

یکی از  پشتوانه های حکومتها ی دموکراتیک احزاب است. در بین نهادهای مدنی که پشتوانه یک نظام دموکراتیک هستند، احزاب این تفاوت را با نهادهای دیگر دارند که برای دستیابی به قدرت سیاسی تلاش میکنند. در واقع میتوان گفت در صورت سازماندهی صحیح احزاب زمینه برای جذب اعضا و هواداران با اتکا ء بر شایستگیهای فردی، مانند مهارت،دانش و ... میتوانند نیروهای مناسب را در زمان به قدرت رسیدن به کار بگمارند.

با بررسی برخی کشورها میتوان نقش احزاب را در به قدرت رسیدن زنان مورد بررسی قرار داد.

در انگلستان مارگات تاچرو ترزا می بخش مهمی  از حضور خود را در قدرت مرهون نقش حزب محافظهکار این کشور است. آنگلامرکل صدر اعظم آلمان نیز نامزد حزب دموکرات مسیحی این کشور بود که از طریق این حزب توانست نامزد صدراعظمی کشور آلمان باشد.

اگر یکی از کارکردها و اهداف اصلی احزاب را حضور در قدرت برای تغییر اصلاح سیاستهای حاکم باشد، این قاعده پذیرفتنی است که احزابی که به دنبال حضور زنان در قدرت نیز هستند، از جایگاه حزب به عنوان فرصت برای ظرفیتسازی و تحقق این هدف بهره میگیرند. در واقع اعتقاد به برابری فرصتها برای حضور زنان در قدرت از جانب احزاب، پرداختن به راهکارهای تحقق این هدف را برجسته تر می نماید.

این باور در محافل سیاسی جهان به وجود آمده که زنان پس از کسب قدرت، سخت کوشتر از سابق به فعالیت می پردازند و همین موجب جامعه پذیری و اعتماد احزاب و گروهها به آنها می شود. از سوی دیگر زنان به دلیل انعطاف پذیزی و خودداری از خشونت که اغلب ویژگی مشترک زنان است تأثیر کاملاً مثبتی برای نهادهای سیاسی و هم تأمین نیازهای جامعه به جای گذاشته اند نمونه های موفق و غیرقابل انکار زنان نیز گویای این مطلب است. ایندریا گاندی نخست وزیر هند با داشتن صفاتی چون جسارت و دلیری و اهداف بزرگی مانند استقلال کشورش به شهرت جهانی و ماندگار در تاریخ هندوستان دست یافت.نمونه دیگری زنانی از این دست بی نظیر بوتو  است .که هر دو با ترور از صحنه سیاست کنار گذاشته شدند..

 احزاب به عنوان بخشی از جامعه مدنی در یک نظام دموکراتیک از چند طریق قادر خواهند بود ،زمینه های افزایش حضور زنان را در قدرت افزایش دهند، مقدم بر این کار نیز، اقداماتی است که در پی آن زمینه حضور هر چه بیشتر زنان در احزاب سیاسی فراهم شود.برشمردن تجربه برخی از کشورها این تاثیر گذاری را به نمایش می گذارد.در استرالیا حزب کارگر رکنی به نام شبکه ملی زنان کارگر دارد که مهم ترین نقش خود را ترغیب و تشویق مشارکت سیاسی زنان برشمرده است.ضمن آنکه دولت آن کشور از مشاوره  این رکن برای سیاست گذاری ها ی مربوط به زنان استفاده می کند.در کانادا حزب لیبرال این کشور کمیسیون ملی تحت این عنوان تشکیل داده اند .اقدام اصلی این کمیسیون نیز ترغیب مشارکت سیاسی زنان است .این کمیسیون بنیادی به نام جودی لامارش تاسیس نموده است که هزینه های مبارزات انتخاباتی زنان لیبرال را تامین می کند .در انگلستان نیز حزب کارگررقیب سر سخت حزب محافظه کار این کشور، زنان را در تمامی سطوح حزب مشارکت می دهد به گونه ای که حضور زنان در این حزب به نقشی حیاتی تبدیل شده است.شبکه زنان حزب کارگر اقدامات موثری من جمله آموزش ،شبکه سازی و ارتباط با گروههای مختلف زنان را به انجام رسانده است.حزب محافظه کار انگلیس نیز با بهره گیری از همین راهبرد امروز یک زن رادر جایگاه دبیرکلی این حزب قرار داده است.و تا کنون دو زن از این حزب به نخست وزیری این در حزب جمهوری خواه امریکا سازمانی به نام فدراسیون زنان جمهوری خواه تشکیل شده است .این فدراسیون علاوه بر ترغیب مشارکت سیاسی زنان در فعالیت های اجتماعی نیز مشارکت جدی دارد .در حزب دموکرات امریکا نیز از سال 1993  میلادی مجمع رهبری زنان حزب تشکیل شده است .این رکن نیز در کنار ترغیب مشارکت سیاسی زنان تلاشهای جدی را برای به قدرت رسیدن زنان و افزایش مشارکت سیاسی آنان انجام داده است.به طور قطع تداوم این راهبردها باعث شده که امروز یک زن کاندیدای این حزب برای رقابت در مهم ترین انتخابات این کشور باشد.این فعالیت را در برخی از احزاب آسیایی نیز می توان مشاهده نمود .در انتخابات اخیر ترکیه زنان توانستند  سهم خود را به بیش از 17 درصد افزایش دادند.آنان به عنوان کاندیدای احزاب ترکیه به پارلمان این کشور راه  یابند .به کارگیری ظرفیت احزاب برای حضور زنان در قدرت امروز بر هیچ کس پوشیده نیست .کمتر تشکیلات سیاسی مدرنی را می توان یافت که نسبت به این مسئله بی توجه باشند .اما هنوز این مسئله به یک ضرورت در بین احزاب دنیا به ویژه احزاب  ایران تبدیل نشده است. .

 جریانسازی عدالت جنسیتی در دنیای امروز به عنوان یکی از راهکارهای گسترش حضور زنان در برنامه های توسعه ای مطلع نظر قرار می گیرد. همانگونه که در چشم انداز 20 ساله نظام جمهوری اسلامی در برنامه چهارم توسعه ....دیده شد، که این استراتژی عملی گردد. مهمترین راهبرد تحقق این استراتژی اختصاص کمیته یا رکنی در تشکیلات سیاسی برای شناسایی  دقیق ظرفیتها و فرصتهایی است که در مقاطع مختلف حزب وجود دارد و نیز ارتقاء مشارکت سیاسی زنان در ارکان حزب اعم از کادر رهبری و ارکان دیگر حزب.این رکن علاوه بر شناسایی و ایجاد فرصت در حزب چگونگی مشارکت زنان را در سطوح مختلف حزب نظارت می کند .از طرف دیگر با توجه به تلاش احزاب برای رسیدن به قدرت این رکن قادر خواهد بود تا در مقاطع مختلف انتخاباتی با ایجاد شبکه در تشکیلات حزب خود زمینه شناسایی و حضور بیشتر زنان را در کرسی های قدرت فراهم نماید.علاوه بر این بودن این رکن در هر تشکیلاتی موجب خواهد شد تا مسائل مختلف زنان در سطح حقیقی و حقوقی به ویژه در ساختار قدرت رصد و مورد بررسی قرار گیرد.از سوی دیگر در تدوین استراتژی و چشم انداز حزب نیز ملاحظات زنان مد نظر قرار می گیرد .

 

اختصاص سهمیه به زنان به عنوان اقدامی مثبت جهت افزایش مشارکت سیاسی و رفع تبعیضهای موجود در ساختار حزب، ظرفیتی را برای زنان ایجاد می نماید تا در کنار رشد و ارتقاء، بینش سیاسی، توانمندیهای خود را بالفعل به نمایش بگذارند. از سوی دیگر حزب نیز متعهد است تا نسبت به جذب  و به کار گیری زنان توانمند و متخصص در استراتژی و چشم انداز خود اقدام نماید.

تداوم و بکارگیری این روش مشابه تجربه ا ی که در جوامع دیگر اتفاق افتاده است، زمینه لازم را جهت بروز و اثبات توانمندیهای زنان فراهم می کند. این یکی از راهکارهایی است که احزاب سیاسی برای حضور زنان در قدرت سیاسی ظرفیت و زمینه لازم را ایجاد می نماید.

در صورتی که احزاب منتظر جذب خود بخودی زنان باشند، با توجه به ویژگیهای کشورهای جهان سوم، که کشور ما را نیز شامل می شود، واقعیت امر آن است که این امر خود به خود اتفاق نخواهد افتاد و بدون اعمال سهمیه بندی و اقدام مثبت برای افزایش حضور زنان تحقق این رویا دست نیافتنی است. احزابی که به این موضوع توجه نداشته باشند، مشارکت زنان را از دست خواهند داد. تجربه کشورهایی مانند افغانستان،پاکستان و ..احزاب سیاسی با تاثیر گذاری خود در ساختار حقیقی و حقوقی قدرت نقش مضاعفی را برای تامین این هدف ایفا می کنند. در واقع تاکید احزاب برای اعمال نظام سهمیه بندی در ساختار حقوقی کشورها نه  تنها زمینه اصلاح قوانین تبعیض آمیز را فراهم می کند بلکه زمینه حضور زنان را در قدرت نیز فراهم می کند، در بکارگیری این روش، تجربه موفقی بوده است.

واقعیت آن است که در کشورهای جهان سوم، زنان در جایگاه درجه دوم قرار دارند. تغییر این نگاه غالب ضرورت آموزش مداوم را دو چندان می نماید. القای عدالت جنسیتی به عنوان راهکار اصلی،با آموزش مداوم ارتباط تنگاتنگ دارد. در واقع برای تغییر باورهای موجود در مجموع تشکیلات سیاسی، آموزش تحلیل جنسیت بایستی به عنوان یکی از مباحث آموزش پایه ای در تشکیلات سیاسی مورد نظر واقع شود. ضرورت آموزش نه تنها در بدنه احزاب بلکه به عنوان یکی از سرفصلهای آموزش ترویجی و عمومی احزاب در دنیای امروز بویژه در کشور ما به چشم میخورد.احزاب سیاسی قادر خواهند بود با گسترش آموزش های عمومی در راستای اصلاح ساختار حقیقی کشور ها گام بردارند.اعمال سهمیه بندی در دراز مدت نیز در تغییر باور عمومی تاثیر گذار خواهد بود..

سخن آخر :برای تحقق مشارکت سیاسی زنان به ویژه در قدرت سیاسی تلاش در دو سطح جدی  ضروری است .به بیان دیگر از یک سو ارکان جامعه مدنی و از سوی دیگر دولت مستقر باید در پی تحقق این امر باشد.در این بین احزاب نیز به عنوان بخشی تاثیر گذار از جامعه مدنی می توانند در این خصوص نقش خود را ایفا نمایند.این واقعیت که نابرابری شرایط رقابت و حضور زنان و مردان در عرصه سیاست و قدرت محصول تاریخ است یک واقعیت غیر قابل انکار است.بنا براین ایجاد شرایط برابر نه با شعار بلکه نیاز به تدابیر عملی و برنامه ریزی بلند مدت و جدی دارد.رفع این نابرابری اقدام عملی مبتنی بر برنامه ریزی را در دو سطح ضروری می سازد.سطح اول ساختار حقیقی کشور هاست که نه تنها هر گونه تبعیض باید از ان رفع شود بلکه تبعیض های موجود درساختار حقوقی نیز با اتکاء به ساختار حقیقی را رفع نماید.آن چه باور غالب جامعه را شکل داده باید در این راستا تقویت و اصلاح شود .در این ارتباط احزاب واجد  نقش بی بدیلی جهت تغییر و اصلاح ساختار حقیقی و حقوقی کشور ها به ویژه ایران هستند.کشورهایی که امروز پذیرفته اند رجل سیاسی می تواند یک زن باشد ،آغازی داشته اندو ما نیز ناگزیر از شناخت تجربیات موفق و ارائه الگویی متناسب با ساختار فرهنگی و اجتماعی و سیاسی جامعه خود هستیم.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.