همان
طور که میدانید زنان در ایران همواره نقش مهمی در انتخابات داشتهاند و همیشه
رایشان در نتیجه انتخابات تاثیر داشته. به بیان دیگر سیاستمداران مرد در ایران
قطعا سهم زیادی از پیروزیشان را مدیون آرای زنانی هستند که به نام آنها ثبت کردهاند
اما در این سی و چند سال و پس از انقلاب زنان در جامعه ما هرگز در سیاستهای کلان
کشور و در ردههای بالای قدرت حضور نداشتند. به نظر شما موانع حضور زنان در این
عرصه چیست؟
من فکر میکنم برای
اینکه این بحث روشنتر شود باید گریزی به گذشته بزنیم و نگاهی به پیشینه تاریخی
حضور زنان در عرصههای سیاست داشته باشیم. از آنجایی که در تاریخ معاصر کشور ما
جنبشهایی در کشور ما شکل گرفته و یکی از تاثیرگذارترین جنبشها که توانست به
اهدافش دست پیدا کند جنبش تنباکو بوده و نقش زنان در این جنبش به قدری تاثیرگذار
بوده که هیچ مورخی نتوانسته نقش آنها را نادیده بگیرد به عنوان مثال زمانی که
ناصرالدین شاه ازیکی از همسرانش درخواست قلیان میکند، همسرش در پاسخ میگوید همان
کسی که مرا به تو حلال کرد کشیدن قلیان را حرام کرده است و میبینیم این حرکت در
آن زمان شکل فراگیری پیدا میکند. در دورههای مختلف زنان حتی در مبارزات مسلحانه
شرکت داشتند و از پوشش چادرشان برای استتار و حمل اسلحه استفاده میکردند. در تمامی جنبشهایی که در ایران شکل گرفت زنان تا
رسیدن به اهداف جنبش نقش تاثیرگذاری داشتند اما بعد از تامین اهداف جنبش زنان
مجددا به حاشیه رانده شدند، در جریان انقلاب 57 هم اینچنین بود. شما وقتی صفوف
انقلاب را نگاه و تاریخ انقلاب را بررسی میکنید، میبینید که زنان پا به پای
مردان در جریان مبارزات حضور داشتند و حرکت مردان جامعه به پشتوانه زنانی بود که
در کنارشان بودند. انقلاب اسلامی با توجه به تاکیدی که امام به حضور و مشارکت موثر
زنان در صحنه و عدم کشیدن پردههای تفکیک جنسیتی زنان و مردان داشتند، خودش میتواند
به عنوان یک نمونه و الگو مطرح شود تا امروز با این درصد از شکاف جنسیتی در حوزههای
مختلف رو به رو نباشیم. در واقع در همان روزهای اول امام حرف آخر را زد زمانی که
گفتند: «زنان باید در مقدرات اساسی کشور دخالت داشته باشند» و خانم دباغ را با
اولین هیاتی که به خارج از کشور فرستادند، همراه کردند. هر زمانی هم که خبری از
تفکیکهای جنسیتی به گوش ایشان میرسید با آن مقابله و همواره توصیه میکردند تا
چنین تفکیکهایی وجود نداشته باشد زیرا همین مساله خودش میتواند مانعی برای رشد و
بلوغ زنان جامعه ما باشد. امروز با گذشت 36 سال از انقلاب میبینیم شکاف جنسیتی ما
در میان 139 کشور جهان در رتبه 130 قرار دارد و ما فقط 9 رتبه با آخرین کشور در
این زمینه فاصله داریم. ضمن اینکه در اکثر نهادهای سیاستگذاری و تاثیرگذار کشور
مثل مجمع تشخیص و شورای نگهبان اساسا زنان جایگاهی ندارند و در نهادهایی که به شکل
دموکراتیک شکل گرفته مثل مجلس شورای اسلامی سهم زنان ایران از چهار درصد فراتر
نرفته است در حالی که در سند چشمانداز جمهوری اسلامی رویکرد توسعه محور در این
زمینه توصیه شده است. در هر حال این صورت مسالهیی است که ما با آن مواجه هستیم که
سه دهه از پیروزی انقلاب گذشته و ما همچنان رییسجمهور زن نداشتهایم، وزیر زن فقط
یک نفر بوده و در مجلس هم حضور زنان از چهار درصد فراتر نرفته است و در حوزه قدرت
اقتصادی هم سهم زنان ما رقمی نزدیک به صفر است. همه این واقعیتها نشانگر این است
که ما با نرخ میانگین در جهان فاصله زیادی داریم. مثلا اگر نرخ حضور زنان در مجالس
دنیا 20 درصد است ما هنوز 16 درصد با نرخ میانگین دنیا فاصله داریم.
فکر میکنید وجود
واژههایی مثل رجل سیاسی برای داشتن شرایط لازم در پستهای کلیدی کشور در ادبیات
سیاسی ما چقدر در ایجاد چنین موانعی تاثیرگذار بوده؟
به عقیده من رجل به
معنی مرد بودن آن در معنای جنسیتی نیست. اتفاقا تا قبل از اینکه واژه رجل به کار
رود واژه مرد بوده که بعدا اصلاح شده و تبدیل به رجل شده تا این محدودیت و تبعیض
برای حضور زنان در عرصههای مهمتر و کلانتر برداشته شود. رجل یک واژه عام است و
هر فردی فارغ از زن یا مرد بودن میتواند رجل سیاسی باشد. این تفسیرهای غلط و
یکسویه است که از قانون اساسی کشور میشود و همین تفسیرهای یکسویه میتواند بر این
تبعیضها دامن بزند. من نمیدانم اگر در طول این سه دهه صلاحیت زنان برای
کاندیداتوری ریاستجمهوری تایید میشد و درمعرض رای مردم قرار میگرفتند میتوانستند
رای مردم را کسب کنند یا نه اما صرف حضور زنان به عنوان کاندیدای ریاستجمهوری میتواند
بسیاری از تابوها را در این زمینه بشکند و آن خودباوری و اعتماد به نفس که به
اعتقاد من لازمه تداوم حضور در نهادهای دموکراتیک است برای زنان کسب میشد. قطعا
بخشی از کاستیهایی که در این مورد وجود دارد تفسیرهای یکسویه از قانون اساسی و
شرع است. هم پیشینه انقلاب مدافع مشارکت سیاسی برابر برای زن و مرد است و هم مبانی
اعتقادی ما بر این موضوع تاکید دارد که زنان و مردان بدون هیچ تفاوتی در ایفای
مسوولیت اجتماعی نقش برابر دارند و تاکیدات زیادی در قرآن در این مورد وجود دارد. وقتی 1400 سال پیش چنین تحولی در آن دوره صورت میگیرد
قطعا امروز هم میتواند به اقتضائات جامعه پاسخگو باشد اما متاسفانه این تفسیرهای
یکسویه و نگاه پوستهیی به دین باعث شده موانعی برای حضور زنان به ویژه در عرصههای
کلان سیاست باشد.
به حضور زنان در مجلس
اشاره کردید. میخواهم در این مورد کمی صریح صحبت کنیم. برخی معتقدند حضور زنان در
مجلس میتواند به شکستن بسیاری از تابوها کمک کند اما در این سالها شاهد این بودهایم
زنانی که به مجلس راه پیدا کردند نه تنها برای برداشتن موانع حضور زنان در عرصههای
اجتماعی و سیاسی تلاشی نکردند بلکه اقداماتی را انجام دادند و از لوایحی دفاع
کردند که به نفع حضور اجتماعی و سیاسی زنان نبوده. فکر نمیکنید اگر مردانی به
مجلس راه پیدا میکردند که حداقل در این مورد سکوت میکردند برای زنان مفیدتر بود
تا اینکه چنین زنانی به مجلس راه پیدا کنند؟
به اعتقاد من این
مساله به اصل موضوع انتخابات و کنش جریانهای سیاسی در کشور بازمیگردد. همه
واقفند که در انتخابات دور قبل مجلس یکی از جریانهای سیاسی کشور به طور کامل از
انتخابات کنار کشید، در چنین فضایی مشخص است تنها جریان باقیمانده در انتخابات
اکثریت مجلس را به دست میگیرد و ادامهدهنده همان رویکرد و نگاه در قوه
قانونگذاری کشور است. من یک با ردیگر هم به این موضوع اشاره کرده بودم که این
اقلیت محض زنان که در مجلس حضور دارند نه تنها درجهت مطالبات اکثریت زنان جامعه
حرکت نمیکنند بلکه با آنها مقابله هم میکنند و نمونهاش همان دو لایحهیی بود که
به تصویب رسید، از جمله کاهش ساعت کاری زنان که در بلندمدت عواقب منفی آن را جامعه
زنان ما خواهند دید. این فراکسیون نهتنها در برابر مطالبات زنان که در واقع در
مقابل خواست اکثریت جامعه که در انتخابات سال 92 با صراحت گفتند که چه میخواهند،
ایستادهاند. این مساله بستگی به کنش جریانات سیاسی در کشور دارد. اگر اصلاحطلبان
به عنوان یکی ازجریانهای سیاسی کشور در انتخابات حضور فعال داشته باشند و با توجه
به اینکه نگاه متفاوتی نسبت به دیگر جریانهای سیاسی کشور به مساله زنان دارند ما
میتوانیم در کنار حفظ کمیت، کیفیت حضور زنان در مجلس را هم بالا ببریم و شاهد
حضور زنان موثر و توانمند باشیم مانند مجلس ششم که با وجود تعداد پایین نمایندگان
زن اما گامهای موثری برای تقویت نقش اجتماعی زنان برداشته شد و همین طور افراد
تاثیرگذاری در کل مصوبات مجلس باشند.
به طور کلی نگاه
غالبی در میان دولتمردان ما وجود دارد، اینکه زنان کشور را باور ندارند و اتفاقا
این نگاه در دولت روحانی هم به خوبی مشهود است. به طور مثال وقتی بحث حضور کمرنگ
زنان در کابینه روحانی بود دولتمردان دلیل این مساله را بحرانی بودن شرایط کشور میدانستند
و همین دلیل نشانگر این است که درمورد زنان این باور وجود ندارد که توانمند هستند.
به عقیده شما چقدر این مساله درست است ؟ اصلا زنان ما خودشان چقدر به این خودباوری
رسیدهاند که میتوانند در عرصههای کلان کشور حضور داشته باشند؟
به نظر من جامعه ما
در این مورد به درصدی از خودباوری رسیده است. در جاهایی که تصمیمگیرنده خود مردم
بودهاند و دولتها دخالت کمتری داشتند اتفاقا زنان توانستند ظهور و بروز بیشتری
داشته باشند. نمونهاش همین درصد راهیافتگان به دانشگاه است و درجایی که عرصه
رقابت برابر وجود داشته اتفاقا توانستهاند توانمندیشان را به اثبات برسانند. با
وجود تفکیک جنسیتی که در دولت گذشته اعمال شده و هنوز هم به طور کامل رفع نشده است
اما ما شاهد بودهایم که در سالهای گذشته بالغ بر 60 درصد راه یافتگان به دانشگاه
را دختران تشکیل میدهند یا افرادی مانند مریم میرزاخانی را داریم که نوبل ریاضی
را از آن خود میکند. پس میبینیم در جاهایی که عرصه برای رقابت باز بوده دختران
موفق بودهاند. اگر شما گزارش شکاف جنسیتی مجمع جهانی اقتصاد را نگاه کنید، متوجه
میشوید در مساله آموزش و بهداشت رتبه ایران خیلی قابل دفاعتر از رتبه مشارکت
اقتصادی و سیاسی زنان است و اساسا وقتی اینها را با هم مقایسه میکنیم هیچ تناسبی
بین آنها وجود ندارد. پس به نظر میآید هم زمینه و هم انگیزه لازم برای زنان ما در
جامعه به وجود آمده و در عرصههایی که میتوانستند حضور داشته باشند حضور موفقی
داشتند. اما متاسفانه به دلیل عدم توجه دولتها به مقوله مشارکت سیاسی زنان و عدم
سازو کار مناسب برای جریانسازی این مشارکت سیاسی ما همچناندراین مورد با چالش
جدی مواجه هستیم و به نظر میآید با توجه به تجربهیی که کشورهای توسعه یافته پشت
سر گذاشتند و با توجه به وضعیتی که کشورهای در حال توسعه دارند تا زمانی که دولتها
به یک ساز و کار مناسب در زمینه عدالت جنسیتی نرسند و آن را در زیرمجموعههای
خودشان عملیاتی نکنند ما همچنان با این چالش مواجه خواهیم بود ضمن اینکه عدم توجه
نهادهای آموزشی ما نسبت به مشارکت سیاسی زنان باعث شده که انگیزه لازم در بحث حضور
زنان در عرصههای سیاسی کلان مثل انتخابات مجلس پا به پای مردان شکل نگیرد. شما
اگر درصد حضور زنان را در انتخابات مجلس وشوراهای شهر و روستا مقایسه کنید متوجه
میشوید میزان زنانی که در انتخابات شوراها کاندیدا میشوند خیلی بیشتر از مجلس
است زیرا حس میکنند در آنجا میتوانند تاثیرگذار باشند. به اعتقاد من همان طور که
خودباوری در زمینه آموزش در زنان شکل گرفته و با حضور در دانشگاهها توانستهاند
به تخصص لازم برسند توجه دولتها هم میتواند روی این مساله تاثیر بسزایی داشته
باشد، ضمن اینکه میبینیم با روی کار آمدن دولتها با نگاه و رویکرد متفاوت بر این
مساله تاثیر میگذارند و با در پیش گرفتن سیاستهای مختلف نیمی از پیکره جامعه را
از یک حق مسلم محروم میکند. نکته دیگر اینکه با توجه به اینکه ما منتسب به جریان
اصلاحطلب در کشور هستیم قاعدتا میتوانیم با تمرکز روی اصلاحات جامعه محور و
ارتباط با نهادهای مدرن و سنتی که در جامعه ما وجود دارد میشود به نوعی این
خودباوری را در جهت تامین افزایش مشارکت سیاسی زنان با فرهنگسازی ایجاد کرد. به
هر حال این ظرفیت در جامعه ما وجود دارد فقط مهم این است که جریانهایی که مدافع
این مساله هستند برنامه روشنی هم جهت پیگیری این اهداف داشته باشند.
در همین فضای سیاست
کشورمان که شما آن را مردانه میدانید، هستند زنانی که فعال هستند. حتی برخی زنان
نهادها و گروههایی را تشکیل دادهاند و فعالیتهایی در این زمینه دارند اما
متاسفانه نمیتوانند تاثیرگذار باشند. اگر روشنتر بخواهم بگویم اینها نتوانستند
اکثریت زنان جامعه را با خود همراه کنند حتی قشر تحصیلکرده زنان هم با آنها همراه
نشدند. دلیل این مساله از دید شما چیست ؟ آیا این مساله هم متاثر از فضاست یا
اینکه زنان ما نتوانستند به آن توانمندی برسند؟
به اعتقاد من این
مساله در واقع مشکل روشنفکری با جامعه است و فقط مختص مساله زنان نیست. گفتمان
روشنفکری نتوانسته با جامعه ما پیوند جدی برقرار کند، این فاصله گفتمانی که وجود
دارد زن و مرد نمیشناسد و مانع برقراری ارتباط با طبقات مختلف جامعه میشود و این
گفتمان فقط یک طبقه خاص را شامل میشود و به نوعی ناشی از عدم واقع بینی طبقه
روشنفکر جامعه است. زنان روشنفکر هم از این مقوله جدا نیستند. برای حل این مساله
بهترین راه کار کردن روی اصلاحات جامعه محور است. گروههای خرد مذهبی که در کشور
ما وجود دارد و تاثیر زیادی به خصوص در شهرهای کوچک و روستاها روی طبقات مختلف
جامعه دارند باید از سوی طبقه الیت جامعه به رسمیت شناخته شوند و باید به ساز و
کاری اندیشید که بتوان با آنها هم ارتباط برقرار کرد. البته باید بگویم که ما در
سازماندهی مدرن هم دچار مشکل هستیم یعنی نهادها و سازمانهای غیردولتی که مثلا در
دوره اصلاحات شکل گرفتند و کسانی که در این حوزه فعال بودند به دلیل هزینههای
متعدد، محدودیتها و ممنوعیتهایی و همچنین امنیتی شدن فضای کار سیاسی در دورههای
بعد متحمل شدند نشانگر این است که هنوز آن حرکت لازم برای این گروه از نهاهای مدرن
ایجاد نشده و هنوز از آن رکودی که در هشت سال گذشته اسیرش شده بودند خارج نشدند و
این حرکت باید به نوعی اتفاق بیفتد. در هر صورت اینها ظرفیتهایی است که در حال
حاضر برای برقراری پیوند گفتمانی با طبقات مختلف جامعه از آنها استفاده می کنیم.
به اعتقاد من آغاز حرکت برای اصلاحات جامعه محور همین نقطه است که به سراغ برقراری
ارتباط با جامعه برویم. زنان فعال و روشنفکر جامعه هم از این قاعده مستثنی نیستند
و قطعا نخستین قدم برایشان باید همین باشد.
سوال بعدی من درمورد
راهکار این مساله بود که فکر میکنم در سوال قبلی پاسخش را دادید و آن اصلاحات
جامعه محور بود. همان طور که میدانید نقش احزاب در اصلاحات جامعه محور نقش کلیدی
دارد. فکر میکنید احزاب چگونه میتوانند در این عرصه و به طور ویژه در حوزه زنان
و تلاش برای بالا بردن مشارکت سیاسی زنان نقشآفرینی کنند؟
همان طور که پیشتر
هم درجاهای دیگر گفته بودم ساختار احزاب در کشور ما مردانه است. در میان همین
احزاب اصلاحطلب هم فقط سه یا چهار حزب وجود دارد که رکن مشخصی برای زنان در
ساختار تشکیلاتی خود دارند و در بقیه احزاب حتی زنان در شورای مرکزی و کادر رهبری
هم حضور ندارند. یک شکل و قالبی کاملا مردانه که قاعدتا زمان انتخابات هم لیستهایی
از این قالب بیرون میآید که اکثریت آن را مردان تشکیل میدهند و حتی 30 درصد هم
سهم زنان نمیشود. من فکر میکنم بد نباشد اگر ما یک نگاهی به کشورهای اطراف
خودمان بیندازیم و ببینیم آنها چه کردهاند، مثل پارلمان ترکیه و افغانستان. شما
وقتی لویی جرگه افغانستان را نگاه میکنید آنقدر تعداد زنان زیاد است که کاملا به
چشم میآیند. چه ایرادی دارد ما از همین همسایگانمان درس بگیریم و ببینیم آنها چه
ترتیبی اتخاذ کردهاند که توانستهاند در این زمینه موفق باشند. قاعدتا یک بخش این موضوع به نگاه دولتها برمیگردد
و اینکه دولتها تا چه حد میخواهند حضور زنان در نهادهای منتخب یا نهادهای
انتصابی افزایش یابد. در بخشهایی از جامعه
که به توسعهیافتگی رسیده این امر خود به خود اتفاق خواهد افتاد اما بخشهایی که
موانع جدی برای توسعه یافتگی وجود دارد سهمیههایی را برای زنان در نظر گرفتهاند،
مثل افغانستان که 25 درصد از پارلمان را به زنان اختصاص دادند یعنی زنانی که در
انتخابات افغانستان کاندیدا میشوند فارغ از رای آوردن یا نیاوردنشان 25 درصدشان
به مجلس راه پیدا میکنند زیرا امر مشارکت سیاسی زنان در جوامع توسعه نیافته امری
نیست که به خودی خود اتفاق بیفتد و نیاز به اعمال ظرفیتها و تبعیضهای مثبت دارد
تا اتفاق بیفتد، پس یک بخش این موضوع به دولتها بازمیگردد. اما احزاب هم با توجه
به خلئی که در جامعه وجود دارد نقش مهمتر و حساستری دارند. به اعتقاد من در درجه
اول احزاب فارغ از گرایش سیاسیشان باید به این ضرورت برسند که آیا حضور زنان در
احزاب لازم است یا نه که اتفاقا این انتظار از احزاب اصلاحطلب بیشتر است که به
این نگاه توجه ویژه داشته باشند. وقتی احزاب به این ضرورت رسیدند اتفاقا ساز و
کاری که در این زمینه در پیش میگیرند با توجه به اینکه بزنگاه احزاب در انتخاباتهاست
میتوانند به ساز و کار برابری جنسیتی در این بزنگاهها کمک کنند. به طور کلی و با
توجه به تجربه کشورهایی که در این زمینه موفق بودهاند باید بگویم که اعمال سهمیهبندیها
و تبعیضهای مثبت به نفع زنان در احزاب و کادرهای رهبریشان یکی از راههایی است
که میتواند موثر واقع شود ضمن اینکه رکنی باید در احزاب وجود داشته باشد که پیگیر
این جریانسازی جنسیتی شود. در غیر این صورت این اتفاق خود به خود نخواهد افتاد.
ضمن اینکه با توجه به خلأ فرهنگی که در این زمینه کاملا مشهود است باید بگویم که
فقط بسنده کردن به بزنگاههای انتخاباتی هم کافی نخواهد بود و احزاب باید تلاش
کنند در زمانهایی غیر از انتخابات هم بخشی از تلاششان را روی آموزش جامعه در این
حوزه متمرکز کنند.
اما درباره سهمیه
دادن به زنان یک انتقاد جدی مطرح است که در جریان عملی شدن این سهمیهبندیها ممکن
است زنانی به ردههای بالا راه پیدا کنند که توانایی لازم را نداشته باشند و این
فرصت هم از مردان توانمند گرفته شود که در ارکانها و نهادها حضور داشته باشند.
در درجه اول باید
مشخص کرد چه کسانی معیارها را تعیین میکنند. شاید در سایه این سهمیهبندی جنسیتی
به قول شما زنان کمتر توانمند وارد ارکان بالا شوند، به نظر من این یک ظرفیت و
فرصت است برای اینکه زنانی که کمتر کار سیاسی کردهاند و هرگز تجربه کار سیاسی در
این سطح را نداشتهاند تمرینی داشته باشند تا بیاموزند که چگونه در محافل سیاسی
حضور پیدا کنند و در بحثهای کلان مشارکت داشته باشند و در سیاستگذاریها نقش
تاثیرگذار داشته باشند. اصلا با همین هدف است که در افغانستان و برای پارلمان به
زنان سهمیه در نظر گرفته شده. اگر باور به عدم توانمندی زنان وجود داشت آنجا هم
دادن این سهمیهها بیمعنی بود اما با عملی کردن سهمیه برای زنان این ظرفیت به
وجود میآید تا در مبادی کلان سیاستگذاری حضور داشته باشند. این حضور هم به آنها
کمک میکند تا بیشتر بیاموزند و هم اینکه اعتماد به نفس لازم را که برای تصمیمگیریها
ضروری است به دست بیاورند.
شما خودتان سالهاست
که فعالیت تشکیلاتی داشتهاید یعنی جزو معدود زنانی هستید که در کادر رهبری یکی از
احزاب اصلاحطلب حضور دارید. میخواهم بدانم با توجه به اینکه گفتید فضای سیاست و
احزاب در ایران مردانه است تجربه شما در این فضا که توانستید به رده بالایی در
تشکیلات راه پیدا کنید چگونه بود ؟
کسی که میخواهد پا
به این عرصه بگذارد باید خود را برای موانع و تنگناهایی که در این ارتباط وجود
دارد آماده کند. با توجه به آن ساختاری که من اشاره کردم که قالب این ساختار
مردانه است علی القاعده ممکن است حضور یک زن بتواند در آن دگرگونی ایجاد کند و
ازطرفی نگاه زنانه هم در اعمال سیاستگذاریها تاثیرگذار باشد بنابراین کسی که پا
به این عرصه میگذارد فکر نکند که برایش فرش قرمز پهن میکنند و همه شرایط مهیاست
تا اهداف و دیدگاههای خودش را در حزبی که عضوش میشود پیگیری کند و جریان ساز
شود. من خودم را مثال میزنم که کار تشکیلاتیام را از شورای یکی از شهرستانها
شروع کردم نه حتی شورای استان و مراحل ارتقا آنقدر اتفاق افتاد تا به معاونت سیاسی
دبیرکل حزب رسید. این الگو میتواند الگوی موفقی باشد تا احزاب دیگر هم بتوانند از
آن استفاده کنند. در این مورد هم کادر رهبری احزاب باید بپذیرند و نگاه خود زنان
هم باید روی این موضوع متمرکز باشد تا خودشان حضور نداشته باشند چالش مشارکت سیاسیشان
خود به خود حل نخواهد شد.
برش 1
ساختار احزاب در کشور
ما مردانه است. در میان همین احزاب اصلاحطلب هم فقط سه یا چهار حزب وجود دارد که
رکن مشخصی برای زنان در ساختار تشکیلاتی خود دارند و در بقیه احزاب حتی زنان در
شورای مرکزی و کادر رهبری هم حضور ندارند. یک شکل و قالبی کاملا مردانه که قاعدتا
زمان انتخابات هم لیستهایی از این قالب بیرون میآید که اکثریت آن را مردان تشکیل
میدهند و حتی 30 درصد هم سهم زنان نمیشود
برش 2
به اعتقاد من در درجه
اول احزاب فارغ از گرایش سیاسیشان باید به این ضرورت برسند که آیا حضور زنان در
احزاب لازم است یا نه که اتفاقا این انتظار از احزاب اصلاحطلب بیشتر است که به این
نگاه توجه ویژه داشته باشند. وقتی احزاب به این ضرورت رسیدند اتفاقا ساز و کاری که
در این زمینه در پیش میگیرند با توجه به اینکه بزنگاه احزاب در انتخاباتهاست میتوانند
به ساز و کار برابری جنسیتی در این بزنگاهها کمک کنند
منبع:
روزنامه اعتماد