با آذر منصوری، فعال
سیاسی اصلاحطلب گفتوگو کردهایم. در بخشی از این گفتوگو به رویکرد اصلاحطلبان
نسبت به مساله زنان پرداختهایم. اینکه نگاه این جریان سیاسی در حوزه نظری و
گفتاری با آنچه در عمل از آنها سرزده تا چه حد نزدیک است و تلاشهای آنها تا چه
میزان به سمتوسوی افزایش مشارکت سیاسی زنان دور یا نزدیک شده است. کارنامه
اصلاحطلبان اگرچه در مقایسه با همتایان اصولگرای خود تقریبا قابلقبول بهنظر میرسد
اما در مقایسه با مطالبات واقعی جامعه، بههیچعنوان کافی نیست. آذر منصوری بهطور
مشخص انگشت روی انتخابات آتی مجلس میگذارد و اعتقاد دارد رسیدن زنان به سهم طبیعی
خود از قوه قانونگذاری بهخودیخود اتفاق نمیافتد. بهعنوان نمونه به مجلس
افغانستان اشاره میکند که طبق قانون، زنان باید سهمی مشخص در مجلس داشته باشند.
آیا تعداد زنان توانمند ایرانی کمتر از کشور همسایه است؟! پس چرا در ایران این سهم
افزایش پیدا نمیکند؟ در نهایت منصوری معتقد است برای اینکه اصلاحطلبان کمی از
حوزه حرف به عمل نزدیک شوند هیچراهی ندارند جز اینکه از هماکنون سهمیه زنان در
انتخابات آتی مجلس را روی کاغذ با رقم و درصد مشخص کنند و بگویند زنان چنددرصد از
فهرستهای انتخاباتی اصلاحطلبان را دارند و به ایده خود پایبند باشند.
یکی از مسایلی که بهطور
مشخص در حوزه موانع مشارکت سیاسی زنان با آن مواجه هستیم، این است که انتقاد از
عملکرد زنان به برخورد جنسیتی با آنان میانجامد. درحالیکه برای مردان اینگونه
نیست. گویا در حوزه سیاست و مدیریت این جنسیت زنان است که ابتدا دیده میشود و در
تیررس حمله قرار میگیرد نه توانمندیهای فردی آنها.
من در ابتدا یکمقدمه بگویم و بعد برسیم به صحبت شما. واقعیت این است که در حوزه
سیاست و مشارکت سیاسی زنان، ما با واقعیتی بهنام شکاف جنسیتی روبهرو هستیم؛
مسالهای که بیشتر در کشورهای جهانسوم عمومیت دارد. چون کشورهای توسعه یافته اصل
موضوع شکاف جنسیتی را پذیرفتهاند و در راستای کم کردن این شکاف در حوزههای
مختلف، سیاستگذاری و برنامهریزی دارند. اساسا مشارکت سیاسی زنان در باور عمومی
جامعه حتی در بین سیاستمداران اصلاحطلب هم بهعنوان یکاصل موردقبول پذیرفته نشده
است هرچند در اظهارنظرها و موضعگیریهایی که مطرح میشود با نگاه مثبت به موضوع
پرداخته میشود و بهعنوان امری که بایستی که به آن پرداخته شود مدنظر قرار میگیرد
اما در مجموع برآیند رویکردها و راهبردهایی که در فضای سیاسی کشور بهعنوان راهبرد
حرکت جریان اصلاحطلبی موردتوجه قرار گرفته، این است که مساله مشارکت سیاسی زنان
و راههای جریانسازی مشارکت سیاسی زنان بهعنوان یکموضوع جدی مدنظر قرار نمیگیرد
و همچنان با غفلت مواجه شده است. این مساله تا حدی ثابت میکند سیاست در کشور ما
یک امر مردانه است و در ساختار حقیقی و حقوقی ما موانعی برای حضور زنان ایجاد میکند.
تا جایی که شاید بتوان گفت رقم مشارکت سیاسی زنان در ایران نزدیک به صفر است و بعد
از ٣٦سال رقم زنان حاضر در قوه قانونگذاری از ١٤یا١٥نفر بیشتر نشده است. این
نادیدهگرفتنها باعث میشود ما هیچ برنامهریزی و استراتژی خاصی برای افزایش
مشارکت سیاسی زنان درنظر نگیریم. قاعدتا اگر انتظاری برای تحقق افزایش رقم مشارکت
سیاسی زنان از میان جریانهای سیاسی موجود وجود داشته باشد، این جریان سیاسی اصلاحطلب
است که با توجه به گفتمان و رویکردی که مدنظر دارد باید این خواسته را برآورده
کند، اما باوجود حضور زنان بهعنوان نامزد در عرصههای انتخاباتی، متاسفانه در
فهرستهای انتخاباتی حتی اصلاحطلب ما شاهد افزایش این حضور زنان نبودیم.
آیا با توجه به تغییرات جمعیتی، تغییرات جنسیتی در بازار کار، افزایش میزان
زنان تحصیلکرده و... که باعث شده ما در مقایسه با ٢٠سال قبل شاهد تعداد بسیار
بیشتری از زنان توانمند باشیم و حتی به عبارت بهتر باورمند به این توانمندی هستیم،
اصلاحطلبان نباید در رویکردهای خود نسبت به زنان نگاه جدیتری را دنبال کنند؟
بله، همینطور است. در سال٧٦ اتحادیه بینالمجالس کشورها برگزار شد. باتوجه به رقم
پایین حضور زنان در پارلمان کشورهای عضو این اجلاس، تصمیم گرفتهشده که کشورهای
عضو تلاش کنند که رقم مشارکت سیاسی زنان را در مجالس خودشان ٢٥تا٣٩درصد افزایش
دهند. ایران هم یکی از این کشورها بود، اما هیچ سازوکار جدیای برای افزایش این
رقم اتخاذ نشد. واقعیت هم نشان میدهد اگر قرار بود این سطح به خودی خود، افزایش
یابد، ٣٦سال زمانی کافی بود، درحالیکه ما همچنان با شکاف جدی روبهرو هسیتم.
آیا انتخابات آتی بهترین فرصت برای عملیکردن این نگاه از سوی اصلاحطلبان
نیست؟
بله، بزنگاههای انتخابات بهترین فرصت و ظرفیت است که هم احزاب و جریانهایی که
درگیر انتخابات هستند به این موضوع توجه کنند و هم فضای عمومی جامعه به سمتی برود
که در انتخابات به زنها در کنار مردها رای داده شود، اما منوط و مشروط به اینکه
جریان سیاسی اصلاحطلب استراتژی و تاکتیک خودش را برای این افزایش سهم زنان از
همین الان مشخص کند، اما اینکه منتظر این بمانند که خودبهخود در بزنگاه انتخابات
این ظرفیت ایجاد شود به اعتقاد من ایجاد نخواهد شد. تجربه انتخابات گذشته هم این
را نشان میدهد. واقعیت امر این است که زنان در بزنگاههای انتخابات اگر تعدادشان
برای نمایندگی افزایش پیدا کند از آن لابیگریای که مردان در این حوزه دارند
برخوردار نیستند. تبعیض تاریخی باعث شده که نه انباشت تجربه مردان را داشتهباشند
و نه قدرت اقتصادیشان با آنها برابری میکند.
اگر اصلاحطلبان به لزوم این اتفاق برسند، آیا نیاز نیست که از هماکنون شروع
به شناسایی و جذب زنان توانمند و همسو کنند؟
قطعا احزاب و فعالان زنان شاخص هر استان و منطقه برنامهریزیهای خودشان را خواهند
داشت اما تجربه نشان میدهد تا سهمیه مشخصی برای زنان در فهرستهای انتخاباتی دیده
نشود، این مساله همچنان لاینحل باقی میماند.
اینطور بهنظر میرسد که درصورت مشخصنبودن سهمیه، در بزنگاههای انتخاباتی
مردان به راحتی جای زنان را خواهند گرفت.
احسنت. من هم با آقای موسوی لاری و آقای محسن رهامی درهمینخصوص صحبت کردم اما
تصور میکنم که به دغدغه جدی آنها بدل نشده است.
یکباور اشتباهی که وجود دارد، این است که تصور میکنند ما، زنان توانمندی که
بتوانند ازعهده کار سیاست برآیند، کم داریم.
اتفاقا من میخواهم نکتهای را بگویم که تجربه نشان داده است حضور زنان در یک
فهرست انتخاباتی، احتمال رایآوری آن فهرست را هم بیشتر میکند؛ یعنی یک همافزایی
برای هر دوطرف است.
شاید این صحبت شما این شائبه را ایجاد کند یا رقبای سیاسی این برداشت را کنند
که اصلاحطلبان میخواهند از زنان استفاده ابزاری برای رایآوری کنند.
نخیر، اینطور نیست. واقعیت این است که زنان نیمی از پیکره جامعه انسانی هستند و
این تفکیک اصلا تفکیک عینی و واقعی نیست. اگر بخواهم صحبت خودم را خلاصه کنم باید
باز تاکید کنم، تا زمانی که جریان سیاسی اصلاحطلب سهمیه زنان را برای فهرستهای
انتخاباتی خود بهطور مشخص تعریف نکند و در مصداقها هم مشخص نشود که هر استان چه
سهمی دارد، تغییری رخ نخواهد داد. سهمیهبندی به این شکل که بهعنوان نمونه اگر
قرار شود ٣٠درصد مجلس آینده باید به زنان اختصاص یابد، این هدف در هر استان به چه
شکلی باید عینیت یابد؟ من به تازگی در خراسانرضوی بودم؛ به دوستان گفتم اگر بهعنوان
نمونه شهر مشهد ششنماینده دارد، از هماکنون شما باید به شکلی ظرفیتسازی کنید که
دونفر از آنها خانم باشند. هر استان و شهرستان از این توانمندی برخوردار است که
زنان شاخص خود را معرفی کند و درفهرست قرار دهد. اگر این فرمول عملیاتی شود؛ در هر
استان این ٣٠درصد تعریف شود، میتوان امیدوار بود که وضعیت زنان در مجلس آتی به
لحاظ کمی و کیفی بسیار قابل دفاعتر از وضع کنونی شود.
اگر به سوال نخست این گفتوگو بازگردیم و نوع برخورد با زنان فعال درعرصه
سیاسی و مدیریتی را بررسی کنیم، میخواستم بهعنوان نمونه به برخوردی که با خانم
ابتکار در قضیه اخیر خوزستان شد، اشاره کنم. یکی از نمایندگان گفتهبود ایشان اگر
نمیتواند سازمان محیطزیست را اداره کند، برود به امورات منزل برسد و آشپزی کند.
درحالیکه ما در نوع مواجهه با مردان عرصه سیاست اصلا با چنین برخوردی روبهرو
نیستیم. یعنی شلیک نقدها به سوی جنسیت مردان نیست بلکه در بدترین حالت توانمندی
آنها را هدف میگیرد.
بخشی از برخوردی که با خانم ابتکار در سازمان محیطزیست رخ داد برخوردی سیاسی است
و مشخصا نمایندگان جریان سیاسی مقابل که مخالف دولت هستند دنبال بهانهجوییاند و
قاعدتا اینموضوع را بهانه و دستاویز قرار دادند. اما بخش دیگر برمیگردد به
باورهای موجود در جامعه. اساسا آیا باور جامعه نقشی برای مشارکت سیاسی زنان قایل
هست؟ چهبسا اگر مردی که مسوول نهادی است، در حوزه کار خود با اشکالات و مسایلی
مواجه شود، هیچوقت در مواجهه با این مشکلات و ایرادات به آن مرد توصیه نمیشود
شغل را کنار بگذارد و به شغل دیگری بپردازد. درباره خانم ابتکار، ایشان از زمانی
که مسوولیت خود را آغاز کرد بهطور جدی پیگیر مساله بود و این ایراد وارد است که
چرا بودجهای که از سوی سازمان محیطزیست برای کاهش این آلودگی پیشنهاد شده بود،
حذف و برای هزینه در جای دیگر جابهجا شد. فارغ از اینها واقعیت حضور زنان در عرصه
سیاسی کشور براساس تجربه خود من این است که هیچ فرشقرمزی برای آنها پهن نشده است.
خود زنان هستند که با تلاش و پشتکار حضور خودشان را اثبات کنند. البته کار سیاسی
برای زنان بهخصوص در موقعیتی که شما بهعنوان منتقد بخشی از رویکردها و برنامهها
در فضای سیاسی کشور حضور پیدا میکنید قطعا هزینه بیشتری دارد.
بحثی که دیده نمیشود و شاید کمتر به آن پرداخته شده این است که مردان هم تجربه
خود را در عرصه سیاست یکشبه به دست نیاوردهاند. قطعا حضور زنان در عرصه سیاسی
هم خالی از اشکال نیست ولی آنها این شانس را دارند که از تجربه مردان استفاده
کنند. اگرچه دیده میشود که گویا ساختار موجود به جای اینکه بخواهد زنان را در این
تجربه شریک کند به نوعی با بیمیلی یا امتناع با آن برخورد میکند.
اختصاص سهمیه به زنان در مجلس دقیقا برای همین است که این فرصت تجربهاندوزی به
آنها داده شود. حضور زنان در مجلس افغانستان در کنار مردان سیاستمدار خودش موجب
انباشت تجربه و رشد آنها و اتفاقا افزایش اعتماد در زنان میشود. اما به این گزاره
که عدم به کارگیری زنان در مدیریت کلان به این علت استکه که زنان تجربه لازم را
ندارند باید با این سوال پاسخ داد که آیا همه مردانی که به این مسوولیت رسیدند از
تجربه کافی برخوردار بودند؟
نمونه مشخص آن رخداد انقلاب است و جوانانی که بدون هیچ تجربهای مصادر امور را
به دست گرفتند و کمکم تجربه آموختند.
بله، بسیاری از رجل سیاسی ما زمانی که انقلاب شد هیچ تجربهای در مسوولیتی که برعهده
گرفتند نداشتند، اما بالاخره مسوولیت برعهده گرفتند و کسب تجربه کردند. قاعدتا
زنان هم باید از یکنقطه آغاز کنند. بحث من ایجاد فرصت و اعمال نگاه تبعیض مثبت
برای حضور زنان است، اگر این نگاه وجود داشته باشد و در برنامههای دولت موردتوجه
قرار گیرد، این ظرفیت خودش میتواند به محیطی برای کسب تجربه و حضور تاثیرگذار و
افزایش اعتمادبهنفس و رشد زنان تبدیل شود و اگر ایجاد نشود، همچنان این مشکل و
چالش باقی میماند.
منبع: روزنامه شرق