زمستانی دیگر کوچ کرد و بهاری دیگر از راه رسید. پرندگان نغمه خوان در مستی بهار ترانه امید سر می دهند و ترنم باران بهاری رو ح و جان را طراوت می بخشد.
این تکرارها و این کوچ های مکررنوید بخش رویش و نو شدن دوباره جان انسان هایی است که در تکاپوی شدنی دیگر تا رسیدن به آگاهی و آزادی ،طی طریق می کنند. رویش مجدد جوانه ها و ترنم باران بهاری گواهی است بر بالیدن جان به سوی افق های روشن تر. بهار امید است .
سالی دیگر گذشت. زمستانی دیگر سپری شد، و بهاری دیگر می آید و می رود. توالی نوشدن هایی که حضرت دوست با زبان بی زبانی فریاد مکرر می زند که ای انسان ها، فرصتی مغتنم برای زیستن مومنانه پیش روی شماست. زمستان ها می آیند و می روند اما تنها نغمه هایی به یاد مردم می ماند که با بودن خود خرمی و نیکی و راستی و عشق و عدالت و حق جویی و امید به زیستن بهتر را به یادگار گذاشته اند و دلهای زمستانی که بهار در آن جایی ندارد ننگ و سیاه نامی ...
بگذرد این روزها نیز
اما مومن اگر باشی باید با زیستن مومنانه امید به فردایی بهتر را به خود و دیگران نوید دهی که اگر غیر از این باشی نه بهاری هستی و نه مومن
امیدوارم سال پیش رو سال گشایش های بیشتر برای همه مردم سرزمینم باشد.
امید دارم سال جدید توام با آگاهی خرد ورزی و آزادی بیشتر نزد مردمان میهنم باشد.
امید دارم سال پیش رو سال رفع حصرها و حبس ها از دلسوزان و یاران انقلاب باشد.
امید دارم سالی که می گذرد سال رفع قطع نامه ها و تحریم های ظالمانه علیه مردم و کشورم باشد.
امید دارم سال پیش رو عقلانیت و تدبیر و اخلاق مومنانه بیش از پیش سرلوحه اعمال و رفتار کارگزاران کشورم باشد.
امید دارم سال نو سال بازگشت ببشتر اخلاق و نوعدوستی به مردم کشورم و رجعت دروغ و بی اخلاقی باشد که جامعه امروز ما از آن رنج می برد.
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نبود و چنین نیز نخواهد ماند
من ار چه در نظر یار خاکسار شدم
رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند
چو پرده دار بشمشیر می زند همه را
کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند
چه جای شکر و شکایت زنقش نیک و بدست
چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند
سرود مجلس جمشید گفته اند این بود که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند
غنیمتی شمر ای شمع وصل پروانه
که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند
توانگرا دل درویش خود بدست آور
که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند
بدین رواق زبر جد نوشته اند بزر
که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند
زمهربانی جانان طمع مبرحافظ
که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند
آذر منصوری
یکم فروردین ماه یک هزارو سیصد و نود و چهار