اعمال سهمیه انتخاباتی برای زنان - آذر منصوری

  

 

بارها درباره ضرورت مشارکت سیاسی زنان سخن گفته شده است. برخی با نگاه توسعه محور بر افزایش مشارکت زنان به منظور ایجاد و ایفای نقش برابر در روند توسعه و شکل گیری توسعه متوازن بر این ضرورت تاُکید می‌کنند و نگاهی دیگر ایفای مسئولیت و تکلیفی که به زن به عنوان کسی که از جایگاه انسانی برابر برخوردار است را دلیل بر مشارکت سیاسی زنان می‌داند ورویکردی دیگر جریان سازی عدالت جنسیتی را که متضمن شکل گیری فرآیند برابرسازی فرصت هاست را به عنوان دلیل اصلی مشارکت سیاسی زنان قلمداد می‌کند. 
ضرورت برنامه ریزی برای مشارکت سیاسی زنان
هرسه رویکرد هرچند ممکن است تفاوت‌هایی با یکدیگر داشته باشند اما مخرج مشترک همه این دیدگاه‌ها ضرورت برنامه ریزی دولت‌ها و نهاد‌های غیر رسمی برای مشارکت سیاسی زنان است. به همین دلیل است که امروزه فعالان زن فارغ از اینکه از دیدگاه‌های متفاوت برخوردار هستند، افزایش حضور زنان در مقدرات اساسی کشور را یک ضرورت می‌دانند. ضرورتی که باوجود تاُکید مبانی اعتقادی و سفارش اکید بنیانگذار جمهوری اسلامی تا دستیابی به آن فاصله بسیار است.
وضعیت بد آماری برای مشارکت زنانه
با نگاهی به میزان حضور زنان ایران در 9مجلس پس از انقلاب اسلامی به خوبی می‌توان دریافت که این تاُکیدات نه تنها کارساز نبوده است بلکه با توجه به آخرین گزارش مجمع جهانی اقتصاد در ارتباط با رتبه شکاف جنسیتی در ایران ازسال ۲۰۰۹ به این طرف این شکاف افزایش یافته است و از قضا عمیق‌ترین شکاف مورد اشاره درگزارش فوق شکاف مشارکت سیاسی زنان ایران است که رقمی معادل صفر است. به بیان روشن‌تر رتبه ایران در بین ۱۴۲ کشور مورد اشاره ۱۳۷ است. یعنی ایران با آخرین رتبه دنیا تنها ۵ رقم فاصله دارد. به این ترتیب تجربه پس از انقلاب اسلامی ثابت کرده که صرف طرح شعار آن هم در بزنگاه‌های انتخابات و مناسبت‌های روز زن نتوانسته این درصد را افزایش دهد. تعداد نمایندگان زن مجلس شورای اسلامی هنوزازمرز ۱۴نفر (حداکثر ۴درصد) فراترنرفته، در حالی‌که میانگین حضورزنان در پارلمان‌های دنیا سال‌هاست مرز ۲۰ درصد را در نوردیده است. ازسوی دیگرایران به عنوان یکی از کشورهای عضو اتحادیه بین المجالس نیز سال‌هاست که متعهد شده است رقم ۲۵ درصدی حضورزنان در مجلس را تاُمین کند. این تعداد کم نمایندگان زن در پارلمان ایران در حالی است که نه تنها هیچ منع قانونی برای افزایش حضورآن‌ها وجود ندارد بلکه عمدتا جریان‌های سیاسی موُثر در انتخابات نیزدر شعارهای خود از این مشارکت استقبال می‌کنند. اما با گذشت نزدیک به چهار دهه از پیروزی انقلاب اسلامی همچنان این رقم با رقم میانگین دنیا فاصله بسیار دارد. انقلابی که بنا بر تاُکید بنیانگذارش زنان باید در مقدرات اساسی مملکت نقش داشته باشند. سوُالی که مطرح می‌شود این است که چه عوامل ویا دلایلی موجب فاصله معنی دار ایران با میانگین کشورهای دنیا شده است. نه تنهابا رقم میانگین دنیا، بلکه حتی وقتی این رقم با برخی کشورهای منطقه به ویژه کشورهای همسایه مقایسه می‌شود، نیزاین فاصله غیر قابل انکار است. در حالی که زنان ایران سال هاست در شاخص آموزش گوی سبقت را از مردان ربوده‌اند، اما در شاخص مشارکت سیاسی این نابرابری سر به فلک کشیده است. در صورت روشن شدن دلایل و یا علت‌های این فاصله، علی‌القاعده باید به راهکار‌های عملی و روشن نیز دست یافت. به بیان روشن‌تر تا صورت مسئله به درستی تبیین نشود، راهکارهای به کار گرفته شده نیزدربالا رفتن نرخ مشارکت سیاسی زنان ایران تاُثیری نخواهد داشت. ‌‌‌ همان طور که در مقدمه آمد در پذیرش مشارکت سیاسی زنان فارغ ازدیدگاه‌های موجود وجه مشترک، نگاه مثبت به افزایش حضور زنان در مقدرات وجود دارد. هر چند نگاهی در کشور ما که خود را منتسب به دین نیز می‌داند، از هر اقدامی برای خانه نشین کردن زنان فروگذار نمی‌کند، اما نگاه و صدای غالب و از قضا دینداران تاُکید بر دفاع از مشارکت سیاسی زنان است. به طور قطع نگاهی به تجربه کشورهای موفق می‌تواند راهگشای رفع این شکاف در ایران نیز باشد.
قدم به قدم تا پیشرفت
قدر مسلم هیچ کشوری را نمی‌توان یافت که از ابتدا این میزان و این ضرورت در آن اتفاق افتاده باشد. آن‌ها نیز ابتدایی داشته‌اند تا به این موفقیت نائل شده‌اند. که یقیناٌ قدم اول پذیرش مسئله و موضوع است. واقعیت آن است که ساختار فرهنگی و اجتماعی کشور ما به خصوص با در نظر گرفتن این واقعیت که ایران در مقایسه با کشورهای منطقه، یکی از کشورهایی است که بیشترین انتخابات- پس ازاجرای قانون انتخابات شوراهای شهرو روستادرآن برگزار می‌شود، خود به‌خود نتوانسته زمینه لازم را برای بالا بردن میزان حضور زنان در مجلس شورای اسلامی فراهم کند. عوامل متعددی منجمله مردانه بودن امرسیاست در ایران و نیز بالا بودن نرخ هزینه مشارکت سیاسی برای مردان و زنان که بیشترین آسیب را به مشارکت سیاسی زنان وارد می‌کند، از عوامل اصلی این رتبه در ایران است. به عبارت دیگر احزاب و جریان‌های سیاسی موُثر در فضای سیاسی کشور، نه تنها هنوزدر پذیرش تلاش برای جریان سازی این ضرورت به اقناع لازم نرسیده‌اند، بلکه همین عدم اقناع موجب شده که سازوکار مشخصی برای تحقق این ضرورت در دستور کار خود قرار ندهند. از بین احزاب ایران تا کنون یک حزب در طول فعالیتش (حزب مشارکت) به این موضوع توجه داشته و اقداماتی را نیز به انجام رسانده است اما به جراُت می‌توان گفت احزاب دیگر ایران تا کنون برنامه و اقدام جدی در این ارتباط نداشته‌اند. ازسوی دیگر دولت‌های مستقر در ایران نیز هنوز سازوکارجدی برای جریان‌سازی دخالت زنان ایران درمقدرات اساسی مملکت در برنامه ریزی‌ها و سیاست گذاری‌های خود نداشته‌اند. سازوکاری که ازثبات لازم برای بهبود شاخص‌های مورد اشاره برخوردار باشد. دربین دولت‌های پس از انقلاب اسلامی نیزتنها دولت هفتم و هشتم در برنامه توسعه خود به این موضوع توجه داشت اما این توجه از ثبات لازم در ساختار حقیقی و حقوقی کشور برای استمرار جریان سازی فرصت‌ها برخوردار نبود و بلافاصله پس از روی کار آمدن دولت نهم و دهم بخش عمده‌ای از این برنامه‌ها از دستور کار قوه مجریه خارج شد. بنابراین در مجموع می‌توان گفت ساختار حقیقی و حقوقی کشور ما از ظرفیت‌های لازم برای جریان سازی فرصت‌های برابر برخوردار نیست و به همین دلیل نیز به باور نگارنده با گذشت ۳۶ سال از انقلاب اسلامی رقم مشارکت سیاسی زنان ایران نزدیک به صفر است اما راهکار چیست؟ آیا همچنان باید منتظر افزایش مشارکت با همین روند گذشته بود یا اینکه با توجه به تجربه کشورهای موفق و بومی سازی این تجربیات به سازوکاری کارآمد دست یافت؟ در کشورهایی که مشارکت فرهنگی، اجتماعی و سیاسی زنان به‌خودی خود محقق نمی‌شود، دولت‌ها از سازوکاری به نام سهمیه بندی جنسیتی استفاده می‌کنند. به این مفهوم که با اعمال تبعیض مثبت برای زنان در انتخابات و نیز در ارکان ساختار حقوقی کشور زمینه لازم را برای تحقق افزایش مشارکت زنان در ساختار حقیقی و حقوقی کشور خود فراهم می‌کنند. به عبارت روشن‌تر زنانی که به عنوان نامزد در انتخابات شرکت می‌کنند، صرف نظرازاینکه آرای لازم را برای حضور در پارلمان و یا نهاد مشابه و منتخب دموکراتیک به‌دست آورند، باسهمیه مشخصی عضوپارلمان آن کشور می‌شوند. به عنوان مثال افغانستان پس از رفتن طالبان و استقراردولت جدید از این روش برای افزایش مشارکت زنان درپارلمان خود استفاده می‌کند. با نگاهی به پارلمان افغانستان یا حتی لوئی جرگه این کشور می‌توان حضور چشمگیر زنان را در این دو نهاد مشاهده کرد. کار پیچیده‌ای نیست. سیاستمداران افغانستان به این نتیجه رسیده‌اند که اگر از نظام سهمیه بندی برای زنان استفاده نکنند، ساختارحقیقی جامعه و نیز رقابت‌های نابرابر انتخاباتی بین زنان و مردان این کشور ظرفیت لازم رابرای حضور زنان نخواهد داشت. بنابر درک این صورت مسئله با اعمال تبعیض مثبت این ظرفیت را برای زنان کشورخود ایجاد کرده‌اند. آنان منتظر نمانده‌اند تا مشارکت سیاسی زنان به خودی خود اتفاق بیفتد. نتیجه این اقدام مثبت هم کاملا روشن است. حضور زنان در پارلمان حاوی نتایج روشن ومشخصی است. اول اینکه زنان حاضر با حضور در پارلمان از یک سو توانایی‌های خود را برای پیگیری مطالبات زنان افغان در ساختار حقیقی وحقوقی کشور به کار می‌گیرندوازدیگر سو چنانچه ازتجربه لازم برای نمایندگی برخوردار نباشند، حضور در پارلمان این تجربه را در اختیار آنان قرارمی دهد. حضور در پارلمان نه تنها موجب افزایش اعتماد به نفس آنان خواهد شد، بلکه این پیام رابه جامعه می‌دهد که در انتخاب‌های بعدی به این ظرفیت‌ها نیز توجه داشته باشند. حضور در پارلمان با اعمال تبعیض مثبت توسط دولت این پیام مهم را نیز به مردم افغانستان و به خصوص به نیمی از پیکره جامعه این کشور می‌دهد که بنای دولت ایجاد فرصت‌های برابر برای زنان است. 
از این تجربه موفق دربسیاری از کشورهای توسعه یافته نیز استفاده شده است. به کار گیری نظام سهمیه بندی در دراز مدت خود به‌خود این ظرفیت و باورذهنی را درجامعه نیز افزایش می‌دهد. تجربه‌ای که با توجه به ضرورت افزایش مشارکت سیاسی زنان ایران، باید در دستور کار دولت ایران به معنی عام آن نیز قرار گیرد.

منبع: روزنامه قانون

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.