آفتاب یزد- امید کاجیان: گیج و سرگشته
تر از همیشه، ناتوان از برگزاری نشستهایی برای انسجام، به این در و آن در میزنند
تا بلکه فرجی حاصل شود و اتحادی. اما شدنی نیست که نیست. یکی از آنها میگوید برای
تفاهم، جلسه و همایش میگذاریم آن یکی اشان میگوید این جلسات مشکل ما را که حل
نمیکند هیچ، بلکه بر تشتت ما میافزاید و رسیدن به انسجام را دست نیافتنی تر
خواهد کرد.
اینها همانهایی هستند که زمانی دل خوش به اتحاد زیر سایه جامعتین بودند دل خوشی
که حتی در زمان مرحوم آیت الله مهدوی کنی که پدر معنوی اشان به شمار میآمد رنگ
حقیقت نگرفت و اختلاف نظرشان در انتخابات سال 92 بود که بدجور توی ذوق میزد! حال
در نبود پدر معنوی خویش، بیش از پیش، سردرگم و حیران در عرصه سیاست، به دنبال
مجالی برای عرض اندام هستند. هرچند نه مجالش پیدا میشود و نه رخصتش.
برای همین، درصدد فرافکنی برآمده و از همین حالا همه کاسه کوزهها را بر سر اصلاحطلبان
میشکنند که " الا و بلا " ما میخواهیم به اتحاد برسیم اما از آنجایی
که هویت اصلاحطلبان تغییر کرده آنها (اصلاحطلبان) نمیگذارند این انسجام در بین
اصولگرایان شکل بگیرد!
جناح راست با استدلال بر حمایتهای اصلاحطلبان از معقولین اصولگرا این مطلب را
دلیلی بر این میداند که شکل اصلاحطلبی عوض شده است و از اصطلاح "پایان
یافتن هویت اصلاحطلبی" سخن میگوید.
اصولگرایان در حالی از هویت تمام شده رقیبشان حرف میزنند که انگار تاریخ را از
یاد برده اند. تاریخی که در این سه دهه و اندی! پر بوده از تغییر رویکرد آنها.
دهه 60 را خیلیها به یاد دارند، دههای که نام جریان محافظه کار را به عنوان راستهای
سنتی با برخی عقاید خاص بر سر زبانها انداخت، کمتر کسی از مردم، منش این گروه را
در اوایل انقلاب و سالهای جنگ از یاد خواهد برد، محافظه کارانی که اما در زمان ریاست جمهوری هاشمی، گویی در گذر از سنت به نوگرایی، شکلی جدید برخود گرفتند و
چهرههایی معقول تر از خود به نمایش گذاشتند، اما دیری نپایید که با روی کار آمدن دولتی اصلاحطلب، این جریان، بازگشتی از مدرنیته به سنت داشت و حتما
نسل سومیهای انقلاب هم، فراموش نمیکنند در دورانی که گفتگوی تمدنها قراربود به
گفتمانی جهانی تبدیل شود، سنگ و چوب راه گفتگوی گروهی از این جریان شد و جولان
آنها جای بیان اندیشهها را گرفت. اما حکمرانی هشت ساله اصولگرایان در دولتهای
نهم و دهم، باری دیگر ورق بازی اصولگرایی را برگرداند تا جاییکه اکنون طیفی که ما
آنها را به نام اصولگرایان معتدل میشناسیم مواضعی عاقلانه و منطقی میگیرندو به
جایش طیفی جدید و نوپا از تندروهای اصولگرایی از نوع دهه نودی اش! شکل گرفته است.
حال سوال اینجاست که به راستی در طی این چند دهه، این هویت اصلاحطلبان بوده که به
پایان خود نزدیک شده؟و یا اینکه، تاریخ نشان میدهد، این اصولگرایان هستند که هر
بار به شکلی تغییر ماهیت میدهندو دگردیسی افکارشان رخ مینمایدو سیاستشان با توجه
به شرایط متحول میشود؟ با آذر منصوری عضو شورای سیاستگذاری اصلاحطلبان درباره
این موضوع و اینکه چرا عدهای میگویند هویت اصلاحطلبی به پایان رسیده گفتگو
کردیم...
عدهای از اصولگرایان در تلاشند تا بگویند این روزها، هویت اصلاحطلبی به پایان
رسیده است، اساسا چرا چنین صحبتی را مطرح میکنند؟
جریان و هویت اصلاحطلبی بیش از یکصدسال پیش شروع به رویش و حرکت کرده است، زمانی
که جنبش مشروطه خواهی آغاز شد اصلاحات نیز حیات پیدا کرد. اوج این اصلاح خواهی در
زمان انقلاب با آرمان استقرار قانون و مردمسالاری سازگار با دین شکل گرفت. طبیعتاً
یکی از نمادهای بارز جنبش اصلاح خواهانه مردم ایران را در همان زمان دیدیم که
اسلامیت را در کنار جمهوریت میخواستند و این موضوع روشنترین پیامی بود که اصلاحطلبان
دنبال میکردند.
جمهوریت به معنای میزان بودن رای مردم، حفظ و تحقق حقوق شهروندی، حفظ رضایتمندی و
حاکم شدن مردم بر سرنوشتشان بود. این جمهوریت به معنای اهدافی بود که اصلاحطلبان
برای استقرار مردمسالاری دنبال میکردند. وقتی که تعبیر جمهوری اسلامی در کنار هم
قرار میگیرد، نشان میدهد که این مردمسالاری اتفاقا با دین هم سازگار است.
دین است که برای بشر، عدالت آورده و هنگامیکه مردمسالاری به مردمسالاری سازگار به
دین تبدیل میشود، نشان میدهد که نظام جمهوری اسلامی میخواهد یک الگوی موفق را
به جهان عرضه کند. پیام اصلاحطلبان هم به غیر از این چیز دیگری نبوده است.
اگر مطرح میشود که اصلاحطلبان به دنبال اصلاحات دولت محور و جامعه محور هستند
طبیعتا به این معنی و مفهوم است که اصلاحطلبان از حداکثر ظرفیتهای موجود برای
تاثیرگذاری، مشارکت و رضایتمندی مردم به عنوان ولینعمتان اصلی انقلاب، استفاده میکنند.
امروز هم اصلاحطلبان پیامی غیر از این ندارند و طبیعتاً کسانی که به دنبال اهداف
دیگری هستند تا رای و نظر مردم را کمرنگ کنند، ادعا میکنند که اصلاحطلبان هویت
خودشان را از دست داده و یا مردهاند. اگر اصلاحطلبان مردهاند، مرده که این قدر
جای نگرانی ندارد چرا سخنرانیهای اصلاحطلبان را بر هم میزنند؟ چرا این همه
تقابل با اشکال مختلف در جهت مسیر قانونی ایجاد میکنند؟
اوج حرکت قانونی مردم در سال 92 بود وقتی رهبری تاکید میکنند در انتخابات 92 حتی
کسانی که نظام را قبول ندارند به خاطر کشورشان در انتخابات شرکت کنند، یعنی نماد
مردمسالاری سازگار با دین.
وقتی رای مردم حقالناس خوانده میشود، این خود گویاترین پیام است.
اصلاحطلبان هم به غیر از استقرار قانون، برای اصلاح رویکردهایی که به مردمسالاری
دینی خدشه وارد میکند چیزی نمیخواهند.
اصلاحطلبان به فکر یک انتخابات عادلانه قانونی و رقابتی در کشور هستند و همه
تلاشهایشان در این راستاست تا اهدافی که منجر به شکلگیری انقلاب شد و آرمانها را
شکل داد به دست فراموشی سپرده نشود تا امروز جمهوری اسلامی بتواند به عنوان یک
نظام مردمسالاری سازگار با دین مطرح شود. بنابراین اصلاحطلبان تقابلی با ارکان
حکومت ندارند و آنچه که مدنظر آنهاست قانون اساسی و رضایتمندی مردم و اصلاح
رویکردها بوده وبس. این مسیری است که اصلاحطلبان دنبال میکنند.
در عرصهای که از حداقل مولفههای یک رقابت برابر برخوردار باشد، مشخص میشود تا
چه حد اصلاحطلبان توانستهاند گفتمان خودشان را حفظ کنند.
دلیلی که به عنوان از بین رفتن هویت اصلاحطلبان میآورند، این موضوع است که زمانی
رئیسجمهور اصلاحات با ناطق نوری به عنوان یک اصولگرا، رقابت میکرد و حالا اصلاحطلبان
از کسانی مثل همان ناطق نوری و لاریجانی حمایت میکنند، برای همین است که میگویند
این اصلاحطلبان، آن اصلاحطلبان 10 سال پیش نیستند و دیگر هویت سابق را ندارند،
آیا واقعادر این سالها تغییراتی در منش اصلاحطلبی ایجاد شده است؟
گفتمان اصلاحطلبی مبانی مشخص دارد و امروز هم با تکیه بر همان گفتمان سابق بر
مسیر و حرکت خودش پیشمیرود. اینکه شعاع چتر اصلاحطلبی رو به افزایش است و
اهدافی که جریان اصلاحات دنبال میکند، امروز مخاطبین
بیشتری را دربرمیگیرد، به هیچ عنوان معنی به فراموشی سپرده شدن هویت اصلاحات و
اصلاحطلبی را ندارد و به اعتقاد من، روی دیگر این مسئله این است که در گذر زمان،
گفتمان اصلاحطلبی توانسته به طیف فراگیرتری در کشور دست پیدا کند، طبیعتا اینکه
تعداد بیشتری از شخصیتها و افراد در جریان اصلاحطلبی - که خواستار استقرار و
تحکیم آرمانهای انقلاب است- جای میگیرند، نه تنها به معنی پایان هویت اصلاحات
نیست بلکه نشاندهنده رشد و تاثیرگذاری روزافزون آن است.
با توجه به تهدیدهایی که ممکن است اهداف انقلاب را هدف قرار دهد، اشکال و آرایش
سیاسی جدیدی در کشور شکل میگیرد، اما اصلاحطلبان، همواره هویت و گفتمان سابق خود
را حفظ کرده اند و در تمام انتخاباتی که در کشور برگزار شده است با تاکید بر همین
مواضع و اتخاذ راهبردهایی که متضمن منافع ملی باشد به حرکت و مسیر خودشان ادامه
دادند. این راهبردها ست که ممکن است گستره اصلاحطلبی را در کشور افزون تر کرده
باشد و قاعدتا این موضوع به عنوان یک استراتژی موثر در فضای سیاسی کشور همواره از
جانب اصلاحطلبان به کار گرفته میشود تا بتوانند منافع ملی را از این طریق تامین
کنند.
برعکس این موضوع چه طور؟ تغییرات در جریان اصولگرا از 10 سال پیش تا به امروز را
چگونه ارزیابی میکنید؟ اینکه گروهی از افراد که در 20سال قبل به عنوان اصولگرایان
تندرو معروف
بوده اند این روزها مواضع معتدلی گرفتهاند و به اصلاحطلبان نزدیکتر شده اند و در
مقابلش گروههای جدیدی از تندروها در جریان اصولگرایی متولد شده است، این تغییرات
را چگونه ارزیابی میکنید؟
در زمان انتخابات آرایشهای سیاسی این جناح با تغییراتی همراه خواهد شد که مرزبندیهای
آنها را روشنتر میکند. آن چه که مهم است اینکه همه جریانهای دلسوز و مدافع منافع
کشور با توجه به اقتضائاتی که امروز، ایران به آن احتیاج دارد، یعنی حاکم شدن
عقلانیت و به کارگیری نیروهای کارآمد در ارکان قدرت؛ به دنبال نگاههای معقول میگردند.
بنابراین طیفهای منتسب به جریان اصولگرایی در یکدهه گذشته به خاطر تحولاتی که در
این سالها صورت گرفته، دستخوش تغییراتی شده اند. اصولگرایان معتدل این روزها حساب
خودشان را از طیف تندرو جدا کردهاند و به دنبال یک رقابت منطقی و عادلانه هستند.
هر چند طیف تندرو تلاش خودش را به کار خواهد گرفت تا از تعادل و برابری در رقابتهای
انتخاباتی جلوگیری کند. به نظر من هر چه قدر که ما به انتخابات نزدیکتر میشویم،
مرزبندیهای اصولگرایان شکل شفافتر و روشنتری به خود خواهد گرفت و به دلیل
اتفاقاتی که در دولت نهم و دهم رخ داد و انتساب برخی جریانهای خاص به دولت سابق،
در انتخابات آینده، آرایشهای خاصی را در جریان اصولگرا شاهد خواهیم بود.
تا چه میزان معتقدید که همین جریان اصولگرایی که راه خود را از طیف تندرو جداکرده
با ده سال پیش خود متفاوت شده است و مواضع قبلی اش را تغییر داده؟
در یک دهه گذشته با توجه به تجربیاتی که در کشور اتفاق افتاده، من فکر میکنم
امروز یک عقلانیت و بلوغ غیرقابل مقایسه ای را با دودهه قبل از این جریان شاهد
هستیم. آنها با تجربیاتی که در این سالها اندوخته اند، جریانی را به نام
اصولگرایان میانه شکل دادند تا در روند متعادلی گام بردارند امری که میتواند مسیر
کشور را به سمت تعالی پیش ببرد. آنچه که در 8 سال گذشته با آن مواجه بودیم آن قدر
اثرات مخربی را به جای گذاشته است که چنین عقلانیتی پدید بیاید.
با توجه به تغییری که اشاره کردید اصولگرایان میانه در این ده سال پیدا کرده اند و
از یک طرف دیگر شاهد تولد جریان تازه ای از تندروهای اصولگرا هستیم، تا چه میزان
میتوان این استنباط را داشت که آنچه در این میان تغییر یافته است، هویت
اصولگرایان بوده است نه اصلاحطلبان؟
من فکر میکنم جریان تندرو اصولگرا چیز جدیدی نیست و سابقه این حضور و فعالیت را
حداقل در دو دهه اخیر شاهد بودیم اما آنچه که امروز اتفاق افتاده، جدا شدن اکثریت
اصولگرایان از طیف تندرو است و در اقلیت قرار گرفتن این تندروها. ولی به نظرم نمیتوان
این موضوع را مطرح کرد که جریان اصولگرا تغییر هویت داده است. بلکه اصولگرایان در
مرزی قرار گرفته اندکه حساب خودشان را از تندروها جدا میکنند. اما ماهیت
اصولگرایی به لحاظ گفتمان دچار تغییر نشده بلکه مرزبندیها وتحولات، دو گروه
اصولگرا را از هم مجزا کرده است.
طیف تندرو اصولگرا از دیدگاه شما تا چه اندازه قدرتمند است؟ آیا توانش در حد همان
تعداد آرا در انتخابات 92 خواهد بود؟ و یا اینکه این جریان در بین اصولگرایان یک
نفوذ و قدرت لجستیک دارد و میتواند به اداره سایر احزاب محافظه کارهم بپردازد؟
ما هر چه قدر فضای عمومی کشور را به سمت آرامش و شکلگیری دو قطبی هایی که به
رقابتی منطقی و عادلانه تن بدهند پیش ببریم، قاعدتا از میزان اثرگذاری طیف
تندروهای اصولگرا کاسته میشود. اما من فکر میکنم شکل گیری و بلوغی که در بخشی از
اصولگرایی به وجود آمده، باعث خواهد شد تا جریان تندرو به تمامی امکاناتی که در
اختیار دارد متوسل شود و قاعده بازی را به نوعی بر هم زند. ولی طبیعتا در یک روند
دموکراتیک، با استفاده از صندوقهای رای آنچه که باید، معلوم میشود. اما اگر
جریانهای دلسوزی که به فکر حفظ آرامش در کشور هستند با همین روند ادامه دهند، میتوانیم
به آینده امیدوار باشیم.
عده ای معتقدند گروهی از اصولگرایان میانه، اکنون تنها، لباس اصولگرایی بر تن
دارند و به طور کلی تفکراتشان عوض شده است و گروهی هم به عکس این موضوع اعتقاد
دارند؛اینکه آنها بنا به شرایط موجود، ناچار به پوشیدن لباس اعتدال شده اند در
حالیکه از درون، همان مواضع سابقشان را حفظ کرده اند، نظر شما در این باره چیست؟
من در اینباره قضاوتی نمیکنم. عملکرد و گفتمان هر یک از جریانهای سیاسی در مقابل
دیدگان مردم قرار میگیرد. بنابراین پوشیدن لباسهای جدید برتن اصولگرایان، به
نظرم ارزیابی دقیق و تعبیر درستی نیست. چون در یک دهه گذشته مواضع هر دو جریان
اصولگرای میانه و تندرو کاملا مشخص شده آنچه که امروز میبینیم استقرار عقلانیت در
بین گروهی از سیاسیون و به انزوا رفتن افراطیون است.